شرح خطبۀ فدکیه – مرحوم آیت الله تهرانی – جلسه هفتم
پس خدا شما را به وسيلۀ پدر من محمّد صلّی الله علیه وآله نجات داد. شما در برزخی بين حيوان و انسان، مثل وحشی های بيابانی بوديد و خدا به وسيلۀ پيامبر صلّی الله علیه وآله به شما عزّت و آبرو داد.
مرحوم آیت الله حاج آقامجتبی تهرانی در سلسله جلساتی به شرح خطبۀ فدکیه پرداختند که به مناسبت فرارسیدن ایام فاطمیه خدمتتان تقدیم می گردد.
حضرت زهرا سلام الله علیها در ادامه میفرمايند:
* فَإنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبی دُونَ نِسائِكُمْ وَ أخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِكُمْ
و اگر مراجعه كنيد به نسب پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله و او را بشناسيد می فهميد كه او پدر من است نه پدر زنهای شما و او برادر پسرعموی من است نه برادر مردان شما. با اين نحو استدلال همۀ حاضران در مجلس غافلگير شدند. زيرا میگويد شما معتقديد كه پدر من پيغمبر است من هم فرزند او هستم و او برادر همسر من است. چقدر زيباست كه بدون اينكه اسم علی علیه السلام را ببرد میگويد پيغمبر خدا برادر پسرعموی من است و بدين ترتيب اشاره میكند به ماجرای عقد اخوّت. همه میدانستند پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله پس از ورود به مدينه بين مهاجرين و انصار عقد اخوّت و برادری بستند امّا طرف عقد اخوّت خودشان را حضرت علی علیه السلام قرار دادند و اين يك اخوّت حساب شده و معنوی بود.
* وَ لَنِعْمَ المَعْزِی إِلَيْهِ
و چه سعادتمند است كسی كه به او نسبت داده شود. يعنی كسی كه به پدرم يعنی پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله نسبت معنوی و روحی داشته باشد سعادتمند است و منظور حضرت علی علیه السلام است كه شايستگی اخوّت معنوی با رسول اكرم صلّی الله علیه وآله را يافت. حضرت سلام الله علیها چه بسا عظمت همسر خود را بيان میكند كه او در سطح روحيات و معنويات پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله است و همان مرتبه و عظمت را داراست، چون حقيقت عقد اخوّت بر اساس يك نوع هماهنگی روحی است. حضرت باز هم نمیگويد او همسر من است بلكه میگويد او پسرعموی من است.
آغاز رسالت پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله
* فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنِّذارَةِ
پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله ابلاغ كرد رسالتش را در حالی كه مردم را صادعاً انذار مینمود. صَدْعْ به معنای شكافتن است و برای سخن گفتن بلند و اظهار كردن كلام همراه با اجهار به كار میرود. پس منظور حضرت اين است كه پدرم مبعوث شد در جمعی كه سكوت و خاموشی همۀ آنها را فراگرفته بود و پدرم آن جوّ را شكست و اين شكست اثر آهنگ توحيد بود كه از حلقوم پدر من درآمد. انذار هم يعنی اعلام خطر. يعنی پيغمبر جوّ غالب آن روز را كه شرك و جاهليت بود شكست و حق را كه همان توحيد است اظهار كرد.
* مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ
در حالی كه پيامبر به راه و روش مشركين پشت پا زده بود يعنی حضرت اصلاً به آن جوّ شركی كه در آن جامعه غلبه داشت توجه نكرد و بدون توجه به آنها و برخلاف طريق آنها راه خدا را پيمود و مردم را به توحيد دعوت كرد و از بتپرستی و شرك انذار میكرد.
* ضٰارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأكْظامِهِمْ
در حالی كه ضربه به كمر مشركين زد و گلوگاه آنان را گرفت. ثَبجْ به معنای وسط يا كمر، و كَظْمْ به معنای گلو يا حنجره است. اگر كمر و گلوی كسی را محكم بگيرند هيچ قدرت مقاومتی نمیماند. حضرت زهرا سلام الله علیها تشبيه بسيار زيبايی دارند، میگويند پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وقتی خواست آن جوّ شرك را بشكند و از بين ببرد چنان محكم و قاطع و بی هيچ انعطاف وارد شد كه هيچ كس نتوانست مقاومت كند؛ چرا كه در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد. اين طور نيست كه يكی بگويد دو خدا وجود دارد. ديگری بگويد يك خدا بعد هر دو انعطاف نشان دهند و مثلاً معتقد شوند يكی و نصفی خدا وجود دارد. نخير در اصول اعتقادات و مبارزه با شرك اصلاً انعطاف در كار نيست. البته اين غير از بحث روش است. قطعاً روش بايد منطقی باشد نه غيرمنطقی. جملۀ بعد اشاره به همين مطلب دارد:
* داعِياً إلی سَبيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
در حالی كه مردم را به وسيلۀ حكمت و استدلال و موعظۀ نيكو دعوت میكرد. روش پيامبر همان اُدْعُ إلیٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی اَحْسَنُ[1] است. امّا روش منطقی غير از ايستادن بر اصول و عقبنشينی نكردن است.
* يَكْسِرُ الْأصْنٰامَ وَ يَنْكُتُ[2] الْهامَ
پيغمبر با دست خودش بتها را می شكست و به سرهای مشركين ضربه وارد می كرد. يعنی شخصاً در اين ميدان قدم گذاشت و نقل كرده اند كه 360 بت را با دست خودش شكست. يَنكُتُ به معنی ضربۀ دست، و يَنكُثُ به معنی واژگون كردن، و هام به معنی مغز سر است.
* حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ حَتّی تَفَرَّی اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ
تا اين كه مشركين هزيمت و عقب نشينی كردند و از بين رفتند و تاريكی شب كنار رفت و صبح آشكار شد. يعنی بالاخره زحمات و رنج های او نتيجه داد و به ثمر نشست. ظلمت شبِ شرك از بين رفت و صبح نورانی توحيد دميد و نمايان شد.
* وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ
و حق از آن موضع خالصش هويدا شد. اَسْفَرَ به معنای أضٰاءَ است. خالصِ حق هم همان توحيد محض است. چون نور حق و توحيد و خداپرستی زير پرده های شرك و جاهليت پنهان شده بود. منظور همان توحيد و خداپرستی است كه رواج يافت و بتپرستی و جاهليت از بين رفت و پرده های شرك و كفر و جهل كنار زده شد.
* وَ نَطَقَ زَعيمُ الدِّينِ وَ خَرِسَتْ شَقٰاشِقُ الشَّياطِينِ
و رهبر دين به سخن آمد و حنجرههای دهان شياطين لال شد. يعنی پيغمبر به گفتار درآمد و گويندگان كفر خاموش شدند.
* وَ طاحَ وَشيظُ النِّفٰاقِ
و جمعيت نفاق هم هلاك شد. طاح به معنای هلاك شدن است و منظور از وَشيظُ النِّفاق افراد فرومايه و پست بیاصل و نسب است. حضرت زهرا سلام الله علیها اين تعابير را با دقّت تمام به كار برده اند زيرا اين نوع افراد در همان مجلس حاضر بوده اند. يعنی كسانی كه از خود شخصيت و استقلال فكری نداشتند و البته همواره اين نوع انسانها به نفاق روی می آورند، چرا كه انسانی كه خودش قدرت فكری داشته باشد و بتواند مسائل را درست تحليل كند منافق نمیشود. چاهی كه آب از خودش داشته باشد همواره زلال و جوشان است امّا اگر چاهی از پايين بسته باشد و فقط از اينجا و آنجا آب داخل آن بريزند آن آب به گنداب و تعفّن تبديل میشود. پس حضرت اشاره میكند به كسانی كه سست عنصر بوده اند و منافق شده اند.
* وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقٰاقِ
و باز شدند گره های كفر و شقاق. پس از ظهور اسلام كفّار و مشركين عليه اسلام همدست و متّحد شده و يك جبهه را تشكيل داده بودند، زيرا اسلام را دشمن مشترك خود میدانستند، امّا با پيروزی اسلام اين پيمانها به تدريج از بين رفت و منحل گرديد و كارآيی خود را از دست داد.
* وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الإخْلاصِ
و شما به كلمۀ توحيد و اخلاص سخن گفتيد، يعنی لااله الاّ الله را بيان كرديد. يعنی پدرم رسول اكرم صلّی الله علیه وآله خون دلها خورد و زحمتها كشيد و مبارزه ها كرد تا شما به اصطلاح موحّد و مسلمان شديد. فاهَ يعنی با دهان سخن گفتن و مراد از كلمۀ توحيد لا اِلْه اِلاَّ اللّه است.
نقش حضرت علی علیه السلام در تثبيت اسلام
* فی نَفَرٍ مِنَ الْبَيْضِ الْخِماصِ
حال آنكه شما در ميان عده ای از انسان های آبرومند و رو سفيد و شكم خالی بوديد. يعنی با اينكه همۀ شما مسلمان شديد امّا همراهان واقعی پيامبر صلّی الله علیه وآله و آنها كه او را در اين راه ياری دادند كسانی بودند كه روح و بطن آنها خالی از تعلّقات دنيوی بود. اشارۀ حضرت به عترت و خصوصاً به علی علیه السلام است.
* اَلَّذينَ أذْهَبَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرَهُمْ تَطْهيراً[3]
همان كسانی كه خداوند پليدیها را از روح آنها برده بود و آنها را پاكيزه گردانيده بود. تعبير من همان روسپيدان و بطن خالیها میباشد. البته برخی همان گرسنگان معنی كرده اند امّا با اين كه ظاهراً آنها اهل روزه هم بودند امّا با دقت معلوم میشود منظور كسانی اند كه بطن روح آنها از كثافات خالی شده بود. آيۀ فوق اشاره به همين معنا دارد.
ناتوانی مردم قبل از اسلام
- ضعف معنوی
* وَ كُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ منَ النّارِ[4]
و شما در پرتگاه جهنم بوديد. حضرت به موقعيت های اين مردم از آغاز اشاره میكند و ابتدا از نظر معنوی وضع قبلی آنها را روشن میكند و میفرمايد شما در دوران انحطاط بوديد و در ظلمت بت پرستی و جمادپرستی به سر می برديد.
- ضعف اجتماعی
* مُذْقَةَ الشّارِبِ
و محل چشيدن و آشاميدن تشنگان بوديد. يعنی مثل گوسفندان قربانی بوديد كه هر كس تكّه ای از آن برمیدارد. مثل آبی بوديد كه هر كس جرعه ای از شما برمیداشت و از شما بهرهكشی میكرد. وضع اجتماعی شما اين طور بود كه هر كس به شما طمعی داشت و مورد هجوم غارتگران و قدرتمندان بودید.
* وَ نُهْزَةَ الطّامِعِ
و محل فرصت طمعكاران بوديد.
* وَ قَبْسَةَ الْعَجْلانِ
و مثل آتشی كه هر كسی از آن چيزی برمیدارد و میبرد. فرض كنيد كسی در بيابان مقداری هيزم جمع میكند تا با آتش آنها خودش را گرم كند بعد هر كسی سر میرسد و هيزمی از آن برمیدارد و میبرد، و سرانجام میبيند هيچ چيز از آن گرمی و آتش برای خودش نمانده است. يعنی از نظر اجتماعی وضع شما طوری بود كه هر كس میرسيد قسمتی از سرزمين یا امور يا منافع شما را میكند و میبرد و شما هم جرأت دفاع نداشتيد و ضعيف بوديد.
* وَ مَوْطِیء الْأَقْدٰامِ
و شما محل قدمها بوديد. يعنی آن قدر ذليل و زيردست بوديد كه شما را لِه میكردند. حضرت میخواهد بگويد اين اسلام بود كه به شما عزّت داد.
- ضعف مادّی
* تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ
از آبهای كثيف گودال های بيابان میخورديد. طَرَق همان گودال هايی است كه در بيابان پيدا میشود و گاه مقداری آب باران در آن جمع میشود.
* وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ الْوَرَقْ
و غذای شما پوست دباغی نشده يا برگ درختان بود. قِد پوست دباغی نشده است. اشاره به اين كه اينك شما به آب و نانی رسيده ايد.
- ضعف روحی
* أَذِلَّةً خاسِئِينَ
مردم ضعيف و مطرود جامعۀ انسانيت بوديد. يعنی از آداب اجتماعی چيزی نمیدانستيد، بی شخصيت و سست عنصر بوديد.
* تَخافُونَ أنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّٰاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ
آن قدر ضعيف بوديد كه می ترسيديد مردم از اطراف به اصطلاح شما را بربايند، يعنی به بندگی بگيرند و ببرند. اينجا هم حضرت به آيات قرآن كريم استناد كرده اند، قرآن كريم می فرمايد:
وَ اذْكُرُوا اِذْ اَنْتُمْ قَليلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الاَْرْضِ تَخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَاويكُمْ وَ اَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[5]
و ياد آريد هنگامی كه گروه اندك و ناتوانی در زمين بوديد و بيم داشتيد كه مردم شما را بربايند پس پناهتان داد و كمك كرد شما را به ياری خود و شما را از پاكيزه ها روزی داد شايد شكرگزار باشيد.
همانطور كه مشخص است حضرت زهرا سلام الله علیها مفهوم اين آيۀ كريمه را در عبارت قبلی خود بيان كرد، حال پس از اشاره به وضع معنوی، اجتماعی، مادی و روحی آن مردم قبل از اسلام می فرمايد:
* فَأَنْقَذَكُمُ اللّهُ تَبٰارَكَ وَ تَعٰالی بِأبی مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه وآله
پس خدا شما را به وسيلۀ پدر من محمّد صلّی الله علیه وآله نجات داد. شما در برزخی بين حيوان و انسان، مثل وحشی های بيابانی بوديد و خدا به وسيلۀ پيامبر صلّی الله علیه وآله به شما عزّت و آبرو داد.
* بَعْدَ اللَّتَيّا وَالَّتی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ
بعد از همه اين حوادث ناگوار و آن افراد متهوّر بیمنطق از مشركين و گرگهای عرب كه پيغمبر به آنها مبتلا شد. بُهَمِ الرِّجٰال يعنی آدمهای بیباك بیمنطق از مشركين.
تمرّد اهل كتاب از كتب آسمانی
* وَ مَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتابِ
پيامبر مبتلا شد به متمرّدين از اهل كتاب. همانطور كه میدانيد به اهل كتاب از قبل بشارت به بعثت پيغمبر خاتم داده شده بود چه در تورات و چه در انجيل. امّا پس از بعثت رسول اكرم صلّی الله علیه وآله اين اهل كتاب از تعاليم و كتب خودشان تمرّد كردند و همينها جنگها و فتنهها بر پا كردند و با مشركين همدست شدند.
* كُلَّمٰا أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ[6]
هر وقت اينها آتش جنگ میافروختند خداوند آن را خاموش میكرد.
نقش علی علیه السلام در مبارزه با فتنهها
* أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطانِ أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَذَفَ أَخٰاهُ فی لَهواتِهٰا
هرگاه شاخ شيطان ظاهر میشد يا هرگاه دهان بازكننده ای از مشركين دهان باز میكرد و میخواستند عليه مسلمين فتنه به راه اندازند، برادرش را در دهان حوادث می انداخت. از اينجا حضرت زهرا سلام الله علیها بسيار زيبا وارد برخی مسائل میشود كه اصلاً سبك بيان ايشان معجزه است. بعد از بيان اصول اعتقادات و فروع و احكام و… میفرمايد هر وقت شاخ شيطان ظاهر میشد يعنی هر وقت توطئه عليه اسلام پديدار میشد و مشركين عليه اسلام وارد ميدان میشدند و آتش جنگ برافروخته میشد، پدرم رسول خدا صلّی الله علیه وآله برادرش علی علیه السلام را در حوادث وارد میكرد يعنی پدرم گرههايی مثل ابوسفيانها، عمربن عبدودها و… را توسط علی علیه السلام باز كرد و از سر راه برداشت و الا شما كه همواره خود را از حوادث دور نگاه میداشتيد، فقط علی علیه السلام بود كه به ميدانهای سخت میرفت و تاريخ گواه بر اين مطلب است.
* وَ لاْيَنْكَفِیءُ حَتّی يَطَأَ صِماخَها بِأَخْمَصِهِ وَ يُخْمِدَ لَهَبَهٰا بِسَيْفِهِ
و علی علیه السلام نيز از ميدان بازنمی گشت مگر وقتی كه گوش های آنها را زير پا لِه و شعلۀ فتنۀ آنان را با شمشيرش خاموش كرده بود. اين كارها را علی علیه السلام كرد نه شماها. يك نكتهای را هم بگويم كه از شواهد معلوم است كه زمانی كه حضرت زهرا سلام الله علیها اين خطبه را در مسجد ايراد میكند حضرت علی علیه السلام در خانه است و دائماً نگران است كه همسرش فاطمه سلام الله علیها كی از مسجد برمیگردد، يعنی حضرت علی علیه السلام در اين مجلس حضور نداشته است. كه در انتهای خطبه به آن میپردازيم. سپس حضرت سلام الله علیها شروع میكند به بيان كمالات علی علیه السلام.
كمالات حضرت علی علیه السلام
* مَكْدُوداً فی ذاتِ اللّهِ مُجْتَهِداً فی أَمْرِ اللّهِ
علی علیه السلام سخت در راه خدا مبارزه كرد و در انجام دستورات الهی سختكوش و تلاشگر بود.
* قَريباً مِنْ رَسُولِ اللّهِ
علی علیه السلام نزديكترين اشخاص به رسول خدا صلّی الله علیه وآله بود.
* سَيِّداً فی أَوْلِياءِ اللّهِ
و او آقا، سرآمد، سرور و سالار اوليای خدا بود.
* مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً
مهیای خيرخواهی بود كه جدّيت و فعاليت داشت در این راه.
* لا تَأْخُذُهُ فی اللّهِ لَوْمَةُ لاْئِمٍ
و سرزنش سرزنش كنندگان هم در او كه در راه خدا كوشش میكرد اثر نداشت. يعنی در راه حق به خاطر سرزنش تحتتأثیر ديگران قرار نمیگرفت و تنها رضای حق برای او منظور نظر بود نه رضای مخلوق.
با كمی دقّت هم میتوان فهميد كه همين دفاع از مقام و حق حضرت علی علیه السلام بود كه باعث شد تا اين مردم بیخبر حضرت زهرا سلام الله علیها را به آن ترتيبی كه میدانيد به شهادت برسانند.
پی نوشت:
[1] نحل /125.
[2] در نسخۀ ديگر: ينكث.
[3] مضمون آيۀ 33 سورۀ احزاب.
[4] آلعمران /103.
[5] انفاق /26.
[6] مائده /64.
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
نظرات شما عزیزان: